بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش

ساخت وبلاگ
توسط: روزاليه در تاریخ: سه شنبه پانزدهم فروردین ۱۴۰۲، 1:5 سلاممن روزالیه هستم! روزالیه سامر - شوالیه می‌دانید چیست؟ روزالیه همان شوالیه‌ایست، که "من" باشم- باور بکنید یا نه، مانند سریال‌هایی که در فاصله‌ی سال‌های 86 تا 90 از تلویزیون پخش می‌شد، ناگهان راس ساعت 12:50 دقیقه‌ی بامداد روز سه‌شنبه پانزدهم فروردین، از تخت خواب بلند شدم به اتاق کتابخانه ام آمدم لپ تاپ را به برق زدم و پس از صبر بسیار و بالا آمدن صفحه ی نخست بلاگفا شروع کردم.«سالهای سال پیش که گویی قرن ها از آن می گذرد، اینجا برو و بیایی داشت. هر جوجه جوانک دانشجو یک وبلاگ داشت و با سیستم «فالو کنی بک می دمآن روزگار، به وبلاگ هم دیگر سر می زدند و نظر می گذاشتند و کتاب می خواندند . خانم ها فمنیست بودند و آقایان سوسیالیست و اسامی وبلاگ ها همه از وقایع سیاسی روزگار و بوی قرمه سبزی کله هامان می آمد. بازار قالب وبلاگ کد های مخصوص به آن هم نگویم که چقدر داغ بود.شسته و نشسته، یکهو یک خروار سایت و اپلیکیشن وخلاصه پیشرف تکنولوژی گذاشتند توی دامانمان. و حالا من رسیدم به همان نقطه ای که سالها پیش در کافی نت دانشکده با مریم- نگارینا- رسیده بودم. وبلاگ نویسی.نمی دانم از قدیمی ها کسی مانده یا نه البته که به همان سبک و سیاق قدیم دنبالشان می گردم و پیدایشان می کنم. آقا احمد را می دانم هست. باقی را نمی دانم. اگر هستید برایم نظر بگذارید.خلاصه برای فرار از دلمردگی این روزهایم، برای فرار از پیری، از فیلتر، دست به دامان قدیم شده ام.این وسط بلاگفا یکی دو سال خاطره و تلاش نسل ما را هم هاپولی هپو کرد پی کارش!منتظر پست بعدم باشید لط بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش...ادامه مطلب
ما را در سایت بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahri-vara بازدید : 44 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1402 ساعت: 13:24

این روزها نه هوا داریم نه نت! بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش...
ما را در سایت بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahri-vara بازدید : 30 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 16:41

همین. و شروعش هم، از این‌جا بود! و هست. بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش...
ما را در سایت بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahri-vara بازدید : 51 تاريخ : يکشنبه 15 خرداد 1401 ساعت: 13:58

  شب، زمانی که همه از آن برای بستری صرفا جهت آرمیدن یاد می کنند، بوی خون به مشامم رسید و مغزم را بیدارتر کرد. تنم از آن راهپیمایی عمودی شکل که بیایید کوهنوردی بنامیمش خسته و دردمند بود که بوی خون فضای بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش...ادامه مطلب
ما را در سایت بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahri-vara بازدید : 97 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 5:50

ديروز با مامانم حرف زدم. از تو گفتم. از تو و نامرديت. از تويي كه مامان دوستت داشت و توي خواب بهم گفت دوستت داره. و از تويي كه ..

و از فريبا. و مامانش. ك رفته بودي تو خابش گفته بودي هوامو داشته باشه.  ك مامانش داره مي ميره ..

لعنت ب اين زندگي 

بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش...
ما را در سایت بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش دنبال می کنید

برچسب : تامون, نویسنده : 8shahri-vara بازدید : 128 تاريخ : دوشنبه 13 شهريور 1396 ساعت: 20:44

آدم چقدر راجع به تفراد در زندگی اش اشتباه می کند.

یک دوست؟ بعد کم کم ازاین واژه دور می شوی تا آن که یک روز به خودت می آیی می بینی دیگر او دوست نیست. دیگر حرف هایش را هم نمی خوانی.

یک شخص که می پنداشتی دوستت دارد. و حالا حتی از پندارت هم خنده ات می گیرد.

پ.ن: چند وقت پیش ها که یادم نیست کی بود به توصیه ی دوستی، بر حسب پنداری، برای هموار کردن راهی برای یک شخص، زبان باز کردم و حرفی زدم که از گفتنش پشیمان نیستم. ولی تبعات آن حرف فرو ریختن تصویری که از تو ساخته بودم، به همراه فرو ریختن یک دوستی بود.

بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش...
ما را در سایت بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش دنبال می کنید

برچسب : دوستی, نویسنده : 8shahri-vara بازدید : 1304 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1396 ساعت: 5:14

Tbt to those theys فردا را باید جور دیگری می گذراندیم توی حیاط دانشگاه پشت کافی نت گوشه دنج روزگار توی حیاط هنرهای زیبا،خیره به کاشی کاری ها توی راهروهای فرشچیان جزیره شهرکتاب چارباغ در بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش...ادامه مطلب
ما را در سایت بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahri-vara بازدید : 119 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1396 ساعت: 20:34

مثلا زنگ بزند بگوید:

مامان ناهار درست نکنید بیایید این جا.

برویم. و تا عصر شاد باشیم.

آرزویی که همه اش را به گور خواهم برد.

همه ی همه ی همه اش

سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۶ 23:47 |روزاليه |

بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش...
ما را در سایت بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahri-vara بازدید : 131 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1396 ساعت: 20:34

امروز  ب اين فكر كردم كه گوش دادن يك آهنگ تصادفي از تلوزيون چقدر خاطرات بدي را براي آدم زنده ميكند. بعد تر به اين فكر كردم كه دوستي ها چه ساده يا چه پيچيده از بين مي روند. و چقدر جاي خالي دارد زندگي ام. جاي خالي تو، مامان و مريم. جاي خالي بابا.  و حرف هايم كه عكس ات امروز گوش شنوايشان بود.. 

امروز چه روز تلخي بود 

بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش...
ما را در سایت بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahri-vara بازدید : 131 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1396 ساعت: 20:34

همیشه از چیزی
کسی
زمانی
مکانی
رنگی
امکانی
وسیله ای
بعدی
جهتی
کاری
خوشمان می آید
که
فکرش را هم نمی کرده ایم.

پ.ن: حال این روز های من

بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش...
ما را در سایت بازم ک بپرسی،خاهم گفت:روشن مث زندگی بنفش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahri-vara بازدید : 136 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1396 ساعت: 20:34